گذر روزها يك دختر

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

وقتى چه خواسته و چه ناخواسته كسى از زندگى ات بيرون ميرود ، انگار تمام اجزاء و ذرات جهان ، ميخواهند تو را ياد او بيندازند ! مثلا در ازدحام خيابان كسى از كنارت عبور ميكند كه دقيقا عطر او را زده ، يا دوستى كه هميشه اسمت را مانند آدم و درست صدا ميزند ، دقيقا بايد شبيه او ، مخفف اسمت را صدا كند ! يا اينكه با اسم ها و صفاتى كه او صدا ميزد ، صدايت كند و قلبت را لاى منگنه بگذارد ! يا اصلا اينكه خاله ات ، در ميان دلمشغولى هاى روزانه اش ، يكى از تكه كلام هايش را به كار ببرد و تو فكر كنى ، حتى لحنش هم شبيه او بود ! در تاكسى مينشينى و از روى اتفاق ؛ راننده تاكسى ، موزيكى را بگذارد كه او برايت فرستاده و مدتى در زندگى ات دايما آن موزيك را گوش ميدادى و از قضا موزيك مورد علاقه ى راننده تاكسى هم باشد و پشت هم ريپيت شود ! و تو هى دندان هايت را روى هم فشار دهى و نفس هاى عميق بكشى و سرت را تا جايى كه جا دارد در گوشى فرو كنى و وانمود كنى چقدر مطالب چرت كامنت آشپزى تلگرام ، جذاب است ! يا كارهاى بيرون از خانه ات ، جورى پيش بيايد كه مجيور شوى چنديدن بار از محل اولين قرارتان رد شوى ! و هربار دلت هُرى بريزد كه نكند نگاهت به سمتى از خيابان بيفتد كه ماشينش را پارك كرده بود ! و به طرز مرموزى همه ى ماشين هاى خيابان ، شبيه و هم رنگ ماشين او باشند ! روزهاى اول بعد از تمام شدن يك رابطه ، مانند كسى كه ورزش كرده و هنوز بدنش گرم است و درد را حس نمى كند ؛ داغى و نمى فهمى ! اما امان از يك هفته ، ده روز بعد ! اين روزها خطرناك ترين روزها براى برگشتن و پشيمان شدن است ! و دلتنگى آنقدر به تنگ مى آوردت كه حس خفگى بيچاره ات ميكند ! حواستان به خاطراتى كه به جا ميگذاريد باشد ؛ يا نه ، اصلا خاطره نسازيد ! تا از ماندنى بو گذر روزها يك دختر ...ادامه مطلب
ما را در سایت گذر روزها يك دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozgaranemano بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1400 ساعت: 14:55

گمانم ديگر وقتش رسيده آه و ناله هايمان را كنار بگذاريم . ديگر وقتى كسى حالمان را پرسيد ، عوض خوب نيستم و دلتنگى و اموجى هاى ناراحتى و گريه ، بى مكث و ترديد بگوييم : خداراشكر ، عالى ام ! حتى اگر تا خرخره پر از بغض باشيم . وقتش رسيده كه بلند شويم ، زندگى مان را مرتب كنيم و تجربه هارا جايى در كنج ذهنمان مخفى كنيم و خاطرات و وسائل را در كارتونى ريخته و محكم درش را ببنديم و در دور دست ترين نقطه ى كمد بگذاريم تا به اين راحتى ها دستمان نرسد براى نبش قبرشان ! وقتش رسيده كه كمى به خودمان فكر كنيم . خودخواه باشيم ! اصلا مگر خودخواه بودن بد است ؟!؟ تا آخر عمرت جز خودت ، هيچكس برايت نمى ماند. وقتِ آن رسيده تنها به كافه اى بروى و شيرين ترين و بزرگترين بستنى اش را سفارش دهى و اميد جهان گوش دهى و قربان صدقه ى خودت بروى كه واى چقدر خودم را دوست دارم.وقت آن رسيده پشت سر آن ها كه رفته اند ، آن ها كه تركت كرده اند ، يك كاسه آب بريزى و با آرزوى بهترين ها برايشان ، آنها را ببخشى و براى هميشه از قلبت راهى سفرى بى بازگشت كنى !وقتش رسيده ... بلند شو ، زندگى كن ... گذر روزها يك دختر ...ادامه مطلب
ما را در سایت گذر روزها يك دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozgaranemano بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1400 ساعت: 14:55

ميخزم زير لحاف خنك و تيره ى پشتم ميلرزه مثه هميشه اتاق ظلماته ! شبيه جنين گوله ميشم زير پتو ، نفس ميكشم ... هزار و يك ، هزار و دو ، هزار و سه ... چشام بازه بازه ... باز چند وقته به عادت مسخره ى قبلم برگشتم ، اينقدر با پوست لبم كلنجار ميرم تا خون بيفته! گردنمو رو بالش جا به جا ميكنم و ميذارم جاى خنك بالش !تشر ميزنم ؛ گريه كن لعنتى ! عر بزن ! زار بزن ! چرا وقتى له ميشى اينقد ساكت ميشى ؟!؟ كثافت بزن زير گريه ! مثه همه دخترا هق هق كن ! عوضى بغضتو بتركون! خره چرا شبيه سنگ مرده شور خونه سفت و سردى ؟!؟ نفس ميكشم ... هزار و يك ، هزار و دو ، هزار و سه ... پلكام دارن سنگين ميشن ... پوسته ى لعنتى بالاى لبم انگار قصد جدا شدن نداره! دوسال و هفت ماه جوونى و زندگيم از جلو چشام ميگذرن ...نفس ميكشم ، هزار و يك ، هزار و دو ، هزار و سه ...ياد هفته قبل ميفتم ! گفتم بهش : روزائين كه خوشبختم ، همه چى رواله ! دارم خوشبختيو مزه ميكنم ...نگفتم : ترس تو دلمه ، كه هميشه وقتى زيادى خوشحالم ، از بعدش ميترسم ...نفس ميكشم ؛ هزار و يك ، هزار و دو ، هزار و سه ...چشام كم كم بسته شده ، هنوز ذهنم فعاله ...دخترى كه هوا تاريك ميشد تو خيابون نبود ، تا ساعت هشت و نيم شب فقط چرخيد ... ترمز كرد ، راه رفت ...خواب داره ميبرتم ... پوسته ى سمج كنده ميشه ، شورى و رطوبت خون رو حس ميكنم ، دهنم طعم آهن ميگيره ... بچه بودم هميشه مامان ميگفت تو خون آهن هس ! وقتى دستم ميبريد توقع داشتم توش براده آهن باشه !صداى تلويزيون كه از هال مياد دور ميشه ... دور تر ... دورتر ... گذر روزها يك دختر ...ادامه مطلب
ما را در سایت گذر روزها يك دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozgaranemano بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1400 ساعت: 14:55

امشب يه تكست تو تلگرام برام اومد كه فردا روز آخريه كه ياهو مسنجر كار ميكنه ! مضمون پيام : فردا ۱۵ مرداد آخرین روز قابل استفاده بودن یاهو مسنجر است/ بیایید برای آخرین بار آن را چک کنیم شاید پیامی ناخوانده مانده باشد/ خداحافظ نوستالژى ! نمى دونم چرا يه جوورايى دلم گرفت ! كم خاطره نداشتم باهاش! يه زمون گذر روزها يك دختر ...ادامه مطلب
ما را در سایت گذر روزها يك دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozgaranemano بازدید : 14 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 7:21

در گل فروشى رو باز مى كنم و با مامان ميريم تو ...! آقاى گل فروش آشناى چندين سالس ... از مريضاى باباس ... عطر گل فروشى و خنكى هواى داخل مغازه منو پرت ميكنه به دو سال و خرده اى قبل ... روزاى قبل از نوروز ٩٣ ... خيابونا شلوغ بود و روزاى آخر سال شور و حال خاصى به خيابونا داده بود ... با مامان و بابا و برادرم اومده بوديم خريد سفره هفت سين ... اومديم گل فروشى و آقاى گل فروش طبق معمول لطف داشت و كلى گل اضافه تر بهمون داد ... اونروزا سوم دبيرستان بودم ... اوج روزايى كه درسم خوب بود و همه چى عالى بود ... همه چى سرجاى خودش بود ... تو عالم بچگى بودم و شاخكاى اطلاعاتيم فقط پالساى دو نفرو گذر روزها يك دختر ...ادامه مطلب
ما را در سایت گذر روزها يك دختر دنبال می کنید

برچسب : 1395 days,139,139 centre street,1394 cable,139 lbs to kg,1394,139 bus schedule,139 flatbush ave,1390,1390 market street, نویسنده : roozgaranemano بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 17:31

دوست دارم نگات كنم تا كه بيحال بشم ...تو ازم دل ببرى ، منم اغفال بشم ...دوست دارم براى تو ، با همه فرق كنم ... خودمو توى چشات يه تنه غرق كنم ! .نشستم روى نيمكت پارك ، هنوزم تاول هاى انگشتاى پام توى كفش ميسوزن ! چاوشى گوش ميدم و كتاب چند روايت معتبر مستور رو ميخونم ! گذاشتمش كلاس و يه ساعت ارزش خونه رفتن نداشت! سرمو ميارم بالا و خيره ميشم به مردى كه روى وسيله ورزشى هاى پارك نشسته ... پيرهن چهارخونه آجرى ! هيچكدوم از جذابيت هاى مردونه ى اين روزا رو نداره ! با خودم فكر ميكنم ؛ يعنى اين مرد هم ، مرد روياهاى يه زنه ؟!؟ يه نيمه از وجودم پوزخند ميزنه و ميگه : برو بابا ! يه ني گذر روزها يك دختر ...ادامه مطلب
ما را در سایت گذر روزها يك دختر دنبال می کنید

برچسب : 1412 broadway,1411,1411 broadway,141 worth street,141 pill,1414,1410,14150,1410 broadway,1414 avenue of the americas, نویسنده : roozgaranemano بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 17:31

موهامو صافِ صاف ميكنه ... موهاى بلوطى رنگى كه تا كمرم بلند شده ، ميخنده و ميگه : ديدى چقد غر زدى ؟ ديدى بلند شد ؟!؟ تو آينه موهامو نگاه ميكنم و به چهره ى رنگ پريدم نگاه ميكنم و ميخندم بهش :) موهام رو فرق كج ميكنه ؛ جلوى آينه كرم پودر ميزنم ، مژه هاى قهوه اى مو ريمل ميزنم ؛ با فر مژه چشمام حالت ميگيره ، گونه هامو با رژ گونه ى گلبهى رنگ و لعاب ميدم و لب هامو با رژ قهوه اى مامان حسابى رنگ ميزنم ... سرمو ميارم بالا و جا ميخورم ... به چهره اى كه عجيب شبيه مامان شده نگاه ميكنم ... ميخندم ؛ كى اينقد چهرم از بچگى درومد ؟!؟ راضى ام از آرايش پيشنهادى مامان ... حلقه ى شكوفه ى سفيد گذر روزها يك دختر ...ادامه مطلب
ما را در سایت گذر روزها يك دختر دنبال می کنید

برچسب : 142 lbs to kg,142,142 pill,14221,1420,1421,14225,142 pokemon go,14226,1420 am, نویسنده : roozgaranemano بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 17:31

توى كنج تنهاييام
روى تختم
پاهامو مثه جنين جمع ميكنم تو شيكمم
به پهلو ميخوابم ، نفس ميكشم ... دم ، بازدم ... روى سينم سنگينى ميكنه ... يه درد عميق ! وقتى پلكمو ميذارم رو هم ، از گوشه ى چشمم سُر ميخوره ... داغه ، اولش صورتمو ميسوزونه !
گاهى عجيب دلم ميخاد ... رفتنو!
بايد كنده شم ... از همه چيز و همه كس
حرفايى كه صبح شنيدم ، تلخ بودن ...
تلخى حرفايى كه پاى تلفن زده شد ، وجودمو آتيش زد ...
سرم اندازه ى كوهه ...

گذر روزها يك دختر ...
ما را در سایت گذر روزها يك دختر دنبال می کنید

برچسب : 143,143 meaning,1430,143 lbs to kg,1430 broadway,143 i love you,1432,143 lyrics,1437,1433, نویسنده : roozgaranemano بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 17:30